و صدایی از دور ...
و صدایی آرام ...
من به مهمانی ِ چشمان ِ اساطیری ِ تو می آیم ...!
***
پرم از نغمه، سرود
پرم از حس غریب لب رود
پرم از حس عجیب
پرم از عطر نجیب یک " سیب "
من پر از احساسم
...
آسمان، سقف سرم
ابرها، همسفرم
و به قول سهراب:
"من پر از بال و پرم "
می روم تا برسم
به سرآغاز هبوط
به سرانجام سکوت
هیچ کس مانع ِ رفتن، نتواند که شدن
یک نفر گفت به من
قصه ی خوب " نماندن " ، " رفتن "
او به من گفت که:
" هرکس بنشیند، نرود
ظلمات ِ محض است! "
و من اما پرم از آیینه ...!
پس پر از خواستنم